امروز هوا بارونی بود

هوا فوق العاده است این روزا پاییزهای خوزستان واقعا دوست داشتنیه

فقط نمی دونم گلدون های نازنینم که با خودم اوردم اداره چرا غش کردن (البته فقط پتوس ها بقیه شون خوبن) من هرروز صبح بهشون محبت میکنم که خوشحال باشن

بعد از هفته ها سرم خلوت شده و صبحا نیاز نیست بدو بدو کار کنم

من عاشق اون کرختی اول صبحم که چاییمو پشت پنجره اتاق کارمون بخورم و به بیرون نگاه کنم حالا همچین دید عالی نداره ولی خب همین که بتونم آسمون رو ببینم فوق العاده است

خوشبختانه امروز نیازی به درست کردن ناهار نبود (مامان دیشب بهم کلی غذا داد که با خودم بیارم ) و این خوشیمو چند برابر کرد

البته اینقدر نون خشک (بخاطر زخم معدم نون خشک با شاه دونه و کلی بیسکوییت تو کشوی میزکارم دارم )خوردم  که گرسنه نبودم ولی خب بهرحال باید برای آقای خونه یه چیزی گرم میکردم

که خب البته حین گرم شدن نابود شد (سوخت) و خب نمیشد ازش خورد اخرش از غذای دیگه ای(که بازم مامان داده بود) استفاده کردیم

از همین تریبون ازت تشکر میکنم جناب که غر نزدی غذا سوخت

خلاصه اینکه زن بودن خیلی سخته بعضی وقتا (حالا نیاید بگید تو که همه غذا هارو از مادر گرفتی همیشه که اینجوری نیست)

ادم یه موقع هایی حوصله ی غذا گرم کردن ساده هم نداره چه برسه به باقی چیزا ولی چه میشه کرد که ماییم و مسئولیت های بیشمارمان در زندگی

الهی صبر

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها